نظریه قرآن درباب چیستی علم(قسمت دوم)
كارآمدى تجربه
خداوند متعال به تجربه حسى اعتبار داده، چنان كه قابيل با مشاهده كلاغ، دفن مردگان را آموخت.18 و با مردن و زنده كردن مرد صالحى از بنى اسرائيل حقيقت حشر را براى او آشكار نمود.19 همچنان كه در داستان پرندگان حضرت ابراهيم(عليه السلام)با تجربه، يقين و ايمان او را كامل كرد.20
اما اين تجربه ها كه همه آيات الهى است، براى كسانى ارزش علمى دارد كه اهل انديشه و ايمان باشند. همانند مشاهده بيدارشدن اصحاب كهف در ميان قوم خود (اعْثَرْنَا عَلَيهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لارَيبَ فيها...)(كهف: 21) اما اين تجربه براى كسانى مفيد بود كه مطابق بيان آيات 100 و 101 سوره يونس اهل خرد و ايمان بودند.
در فرهنگ قرآن شالوده علم طرح جامع شناخت است كه از تجربه حسى، تعقل، ايمان و عمل صالح بر مى آيد. بنابراين، اگر در هر يك از اين اركان خللى پيدا شود، از مسير صحيح بندگى و شكرگذارى منحرف شده و در انجام مسئوليت آن ها كژى افتاده است. هم از اين رو، همان گونه كه خداوند مردمان بى ايمان و بى تقوا را سرزنش مى كند و كسانى را كه اهل تدبّر و خردورزى نيستند، ملامت مى نمايند، در آيات فراوانى گمراهان را، كه حواس ظاهرى خود به درستى و براساس طرح جامع شناخت به كار نمى گيرند، توبيخ مى نمايد:21
(اَمْ تَحسُبُ اَنَّ اَكْثَرَهُم يَسمَعُونَ اَوْ يَعقِلون اِنْ هُم اِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُم اَضَلُّ سَبيلا.) (فرقان: 44)
وقتى حواس ظاهرى با حواس باطنى در فرايند تحقق دانش مشاركت نكنند، گويى شخص فاقد آن حواس ظاهرى است; زيرا به درستى و در سازماندهى مثمرثمر و معنادار عمل نكرده است: (وَ مَنْ كانَ فِى هَذِهِ أَعمى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أَعمى وَ اَضَلُّ سَبيلا)(اسراء: 72) در جاى ديگر مى فرمايد: (تَابَ اللّهُ عَلَيهِم ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثيراً مِنهُم.) (مائده: 71)
حضرت على(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «نَظَرُ البَصَرِ لايَجْدِى اِذا عَمِيَتْ البَصيرَةُ»22 بدين معنا كه چشم ظاهرى فايده اى ندارد، در حالى كه چشم باطن و بصيرت آدمى نابينا و معيوب باشد.
مبانى دانش تجربى در قرآن
دانش تجربى نيازمند مبانى و پايه هايى است. پاره اى از اين مبانى در علم سكولار و علم به مفهوم قرآنى مشترك است و بخشى ديگر، تنها در طرح جامع شناخت قرآنى جايگاه يافته و از آنجا تأمين مى شود; چنان كه پاره اى مبانى ويژه علم سكولار بوده و در نگاه قرآنى جايگاهى ندارند.
البته مبانى خاص قرآنى علوم تجربى ضامن حيات و بقاى مبانى مشترك است، چنان كه در فلسفه علم اين مبانى مشترك به چالش كشيده شده و راه نجات از بحران تزلزل در مبانى دانش تجربى تنها تمسّك به طرح جامع شناخت در قرآن منير است.
اولين و مهم ترين مبنا در مطالعه پديده هاى مادى عالم اعتقاد به واقعيت خارج است. هر چند پذيرش اين اصل به ناچار بر همه لازم است و كسى را گريز از آن نيست، اما حل اين موضوع در مقام نظر و انديشه، مباحثى را در فلسفه پديد آورده و برخى از بزرگان اساساً پذيرش اصل واقعيت را مرز ميان فلسفه و سفسطه دانسته اند.23
در قرآن مجيد آيات بسيارى به اين موضوع اشاره كرده و پذيرش اين اصل را به روشى معقول بيان نموده است. مهم ترين آيه در اين زمينه در سوره مباركه فصلّت قرار دارد كه مى فرمايد: (سَنُريهِم ءايتِنا فِى الافاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِم حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم اَنَّه الحقُّ اَوَلَم يَكفِ بِرَبِّكَ أَنَه على كُلِّ شَىء شَهيد)(فصلت: 53) در قسمت اول آيه تا كلمه «الحق»، به هستى پايدار و واقعيت ثابت عالم كه با نظر در آيات آفاقى وانفسى كشف مى شود اشاره نموده، اما در بخش دوم به حقيقت چنان نزديك مى شود كه مى فرمايد: حقيقت معناى آيات الهى كه ذات بارى تعالى است، پيش از آن آيات مشهود است. بدين سان، به برهان «لِمّ» و با سير از علت به معلول واقعيت عالم را اثبات مى كند. در اينجا، شهيد به معناى مشهود است و معناى فراز دوم آيه چنين است: «آيا كافى نيست براى وجود پروردگارت كه او برتر از همه چيز آشكار و مشهود است.»24 بدين سان، با وجود پروردگار هستى بخش حقيقت عالم و آيات الهى اثبات مى گردد. اين آيه مباركه با عنايت به ضرورت ازليه هستى ذات پروردگار بر وجود امور فانى و در حال گذر استناد مى كند و مسير برهان را بر خلاف فراز نخستين تغيير جهت مى دهد. دومين مبنا، اعتقاد به نظام علّى و اسباب و مسبّبات است. مثلا درباره ذوالقرنين فرمود: (إنّا مَكَّنّا فِى الأرْضِ وَءَآتينهُ مِن كُلِّ شِىء سَبَباً.)(كهف: 84 و 85)
در علوم جديد بارها اين اصل مورد ترديد قرار گرفته است. در فيزيك كوآنتوم با طرح اصل عدم قطعيت هايزنيرگ اصل عليت به چالش كشيده شد. هر چند كه ربط اين دو، چندان صواب نبوده، ولى به هر روى با موقعيتى كه در فلسفه هيوم و انديشه كانت داشته، و متزلزل گرديده، با هر نسيمى مى لرزد و نياز به دفاع و باز تعريف دارد.
گروهى از آيات بر اين اصل تأكيد مىورزند:
1. آياتى كه قطعى بودن سنن الهى را بيان مى كنند:
ـ (وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تبديلا)(احزاب: 62) همچنين اسراء: 77 / احزاب: 38 / نساء: 26 / رعد: 11 و 17 / نور: 55 / آل عمران: 39 / هود: 117 / فاطر: 43.
2. آياتى كه مبيّن سير برخى از پديده ها هستند:
2ـ1. مسير تكاملى و مراحل رشد جنين; (مؤمنون: 12 و 13)
2ـ2. باران و رويش گياهان; (بقره: 22)
3ـ2. طلوع و غروب و پديده هاى وابسته به آن ها; (بقره: 25) و (يس: 38 و 40)
4ـ2. تأثير بعضى امور در حوادث عالم; (فيل: 3 و 4)، (نحل: 65 و 67)، (حجر: 22)، توبه: 14.
3. صورت رياضى پديده هاى طبيعى و اين جهانى يكى از مهم ترين مبانى دانش تجربى و مطالعه آيات طبيعى است. صورت كمى و تبيين مقدارى از پايه هاى اساسى در كشف قوانين و روابط پديده هاى فيزيكى و روابط كمى آن هاست. بلكه معانى ژرف و حقايقى برتر در وراى اين صورت انتزاعى وجود دارد كه دانش راستين به مفهوم قرآنى از اين صورت روزانه اى به معناى بى كران هستى مى گشايد و دل هاى شنوا آن حقيقت را از تسبيح همه ذرات عالم مى شنود. قرآن عظيم با تأكيد بر توجه و تأمل و تعمق در معناى ژرف آفرينش بر توجه به صورت كمى و ظاهرى آن اصرار مىورزد. (وَ أَحاطَ بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحصى كُلَّ شَىء عَدَداً)(جن: 28)، (فَخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَ تَقْديراً)(فرقان: 2)، (حجر: 19 و 21)، (مريم: 94)، (يس: 12)، (انبياء: 47)، (نبأ: 29)، (اعلى: 3). البته لازم به تذكر است كه فيزيك معاصر در شناخت بنيادين ماده به پديده هايى برخورده كه به جهت سرگشتگى در تبيين آن ها از نظم رياضى روگردانده و به راه هاى ديگر رو آورده است. كه بر اساس آموزه هاى قرآنى بايد هم اين لايه هاى رويين و محدود را دقيقاً مطالعه كنيم و هم به معناى آن عميقاً بينديشم.
4. از ديگر مبانى دانش تجربى ملازمت قضاياى عقلى محض با گزاره هاى اثبات پذير يا ابطال پذير حسى و تجربى است. اگر عقل از حس جدا شود، غير از تصورات پراكنده نامضبوط و آشفته اى براى انسان باقى نمى ماند. با حس و تجربه محض نه تنها هيچ قاعده علمى را نمى توان تعميم داد، بلكه هيچ قضيه علمى را نمى توان به دست آورد. هم از اين رو، در آيات چندى حواس عمده را در كنار قلب (عقل) نام مى برد. و در آيات بسيارى تكيه بر حس محض را مذمت نموده25 و آن را فاقد علم به شمار آورده است: (وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَولاَ يُكَلِّمُنا اللّهُ...) (بقره: 118)
اما مبانى ويژه قرآنى علم در دو بند زير مى آيد:
1. توجه به ساير علل غير مادى در طول اراده الهى: كه در زبان دين و قرآن با نام فرشتگان از آن ها ياد شده، آن ها كارهاى زيادى انجام مى دهند; مثل حمل ميراث موسى و هارون براى حضرت طالوت (وَ بَقيَّةِ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسى و هاروُن تَحْمِلُهُ المَلائِكَة) (بقره: 248) يارى مؤمنان،26 عقاب كافران،27 قبض روح،28 انجام فرمان هاى خداوند،29 لعن كفار،30 استغفار بر مؤمنان،31 صلوات بر مؤمنان،32 و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)33 و... . و در روايات وارد شده است كه همه امور عالم را فرشتگان مخصوص انجام مى دهند. اين مبنا با توجه دادن به نشانه هاى غيبى فراخ دستى پروردگار و تعلق عالم به اراده او را در علوم نمايان ساخته و دانشى دقيق نه به معناى رياضى و ذهنى بلكه به معناى عينى و آيه اى براى انسان ايجاد مى كند.
2. نگاه خدابينانه به عالم: اين گزاره با مطلب نخستين متفاوت است. در اينجا مراد اين است كه نه تنها خداوند متعال برتر از ساير علل و محيط بر جملگى آن هاست، بلكه ظاهر و باطن اوست و همه عالم جلوه اوست. (هُوَ الأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ...)(حديد: 3) و نيز (اعراف: 185)
مورد اول از سه مبناى اخير بيشتر مايه فلسفى دارد و مورد سوم از محتوايى عرفانى برخوردار است و از ژرفاى حقيقتى حكايت مى كند كه در مورد اول لايه هاى ميانى آن كشف گرديد.
با ملاحظه سه مبناى پايانى علم، كه از طرح جامع شناخت در قرآن بر مى آيد، پايه دانش بشرى پايگاهى محكم يافته و معارف و منابع مورد نياز را تأمين كرده و دنيا و آخرت را به صلاح و فلاح مى آرايد.
در واقع، براى اين شناخت ما بايد از حس و تجربه آغاز كنيم: «موضوع علم سنّت پروردگار در جهان هستى است كه موجودات و نواميس جهان هستى به آن متصف اند.»34 سنن و قوانين جامعه و تاريخ، شعبه اى از نواميس الهى است كه در علوم انسانى تحقيق مى شوند و سنن و قوانين جارى در طبيعت به علوم طبيعى مربوط مى گردد. «بحث از علوم طبيعى ]و انسانى [گر چه محدود به مطالعه خلقت است، اما بحث در آن خواه ناخواه منجر به توقف عقل و انديشه در استدلال به وجود آفريننده حكيم مى گردد»35 چنان كه استفان هوكينگ پدر فيزيك معاصر مى گويد: «هر در از علم را كه بگشايى در پشت آن خداوند را خواهى ديد.»36 مگر اينكه از باب (وَ جَحَدوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتَها اَنْفُسُهُم ظُلْماً وَ عُلُوّاً)(نمل: 14) به انكار پس از يقين رو بياوريم، چنان كه عده اى اين راه را گزيدند، و در نتيجه در كاركردهاى علم با مشكلات جدى مواجه شدند.
در دوران علمى تمدن اسلامى رويكرد دانشمندان مسلمان به علم بر اساس طرح جامع شناخت قرآنى بوده است. ابن هيثم در خاطراتش در صفحات مربوط به سال 417 هجرى مى نويسد: «... بر آن شدم كه به كشف آنچه مرا به خدا نزديك مى كند و باعث رضا و تسليم من در برابر او و تقوا در من مى شود بپردازم... به اين نتيجه رسيدم كه براى نزديكى به خداوند هيچ چيز در دنيا مناسب تر از جستوجوى حقيقت و كسب دانش نيست...»37
ابوريحان بيرونى در مقدمه كتاب تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن مى نويسد:چون كسى بر آن شود كه حق و باطل را از يكديگر باز شناسد، ناگريز كارش به جستوجوى احوال جهان و اينكه آيا هميشه بوده يا نو پديد است مى انجامد و اگر خود را از اين جستوجو بى نياز شمارد، در راهى كه پيش گرفته است از آن بى نياز نيست كه در تدابيرى كه سامان جهان در يكپارچگى و پاره هايش بر آن گردش دارد، بينديشد و بر حقايق آن آگاه شود، تا از اين راه مدبر جهان و صفات او را بشناسد... و اين جستوجو و نگرش همان است كه خداى تعالى از بندگان خردمند خود خواسته است. در آنجا كه گفته است و گفته اش راست و روشنگر است: (وَ يَتَفَكَّروُنَ فِى خَلْقِ السَمواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا الباطِلا ...) (آل عمران: 191)38
اين نگرش قرآنى به علم موجب شد تمدن اسلامى در حد توسعه پاره اى از دانش راستين كامياب شود، دانشى كه در آن جنگ و جور، سلطه گرى و سياهى نبود، بلكه سراسر نور و معرفت و پاكى بود.
محدويت دانش بشرى
انسان توانمندترين مخلوقات از حيث ظرفيت دانش است و اگر آن را در مسير حق سير دهد تا برترين مراتب هستى راه بر او هموار مى گردد، تا جايى كه در آيه 30 سوره بقره، همين دانش ملاك برترى انسان بر ملائك و شايستگى خليفه الهى براى آدمى معرفى شده است. با اين همه چنددسته از آيات قرآن مجيد محدوديت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشكار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ يَعْلِمُون)(يس: 36) در آيات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى ديگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غيب: (عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظْهَرُ عَلى غَيبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. كاستى ديگر دانش بشرى نسبيت ارتباط انسان با رويدادهاست: (كَاَنَّهُمْ يَومَ يَرونَها لَمْ يَلبَثُوا اِلاّ عَشيةً او ضُحيها)(نازعات: 46) اثرپذيرى ادراكات از مقايسه ها، پيش دانسته ها و پندارهاى مخدوش كننده در آيات 52 اسراء و 19 كهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65يونس نيزبيان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بيانگر جهت مهمى از كاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَكَين بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى يَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُر فَيَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما يُفَرِقُونَ بِه بِينَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ يَتَعَلَّمونَ ما يَضُرُّهُم وَ لا يَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدين سان چيزهايى هست كه انسان نمى تواند بداند و چيزهايى ديگرى وجود دارد كه انسان نبايد بداند و يا در مورد آن پرسش كند.
6. همچنين آياتى به طور كلى دانش انسان را كم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتيتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَليلا)(اسراء: 85) و همچنين (طه: 114).
7. محدوديت عملكرد حواس براى همه آشكار است و قرآن مجيد نيز به عنوان يكى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: (تَحْسَبُهُم اَيقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (كهف: 18) همچنين در آيات ملك:40،كهف:86 و103،طه:66،نور: 39،يس:9 به اين مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بيان محدوديت دانش انسان بر اين موضوع تأكيد فراوان دارد كه تماس با واقعيت محض در آغاز ظهور ابديت و هنگام قيامت حقايق بسيارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در اين باره است.
با در نظر گرفتن اين مطالب در دانش حسى و عقلى، شك و ترديد آشيانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن يقين و آرامش و اطمينان حاصل از آن كوتاه است. و صد البته كه چنين است تا وقتى كه به طرح جامع شناخت در قرآن تكيه نكنيم. در طرح جامع شناخت مواردى كه انسان مى تواند به يقين برسد با شيوه منطقى و قابل اعتمادى تبيين شده است.
يقين در طرح جامع شناخت
علوم جديد يا علوم سكولار، كه در روش شناسى اصالت حس و تجربه را مى پذيرد، به ناچار با شكاكيت كه در واقع سفسطه پنهان است39 دست و پنجه نرم مى كند. اما طرح جامع شناخت كه قرآن كريم راهنماى آن است، با تعيين موارد يقين، هم آرامش و اطمينان علمى و روان شناختى را تأمين مى كند و هم مبادى لازم براى اخلاق و زندگى را فراهم مى نمايد، از سوى ديگر، انسان را از فرو افتادن در دام قطعى انگارى گمان ها و مظنونات بى نياز ساخته و باز مى دارد.
با اينكه قرآن كاركردهاى شناختى حس و تجربه را مى پذيرد و به مشاهده و تأمّل در پديده هاى مادى و طبيعى تشويق مى كند. اما هيچ كدام از دستاوردهاى حس و تجربه را به عنوان موضوعات يقين بر نمى شمرد. چيزهايى كه در قرآن امكان شناخت يقينى آن ها وجود دارد موارد زير است:
1. لقاء پروردگار (يُفَصِّلُ الآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبَّكُمْ تُوقِنون.)(رعد:2)
2. آخرت (وِ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنوِن.)(بقره: 4)، (نمل: 3)، (لقمان: 4)، (مدّثر: 47)، (تكاثر: 5)، (سجده: 12)
3. بهترين بودن احكام الهى (وَ مَنْ اَحْسَنُ مِن اللّهِ حُكماً لِقَوم يُوقِنون.) (مائده: 50)
4. آيات الهى از جهت آيت بودن و خدا نمايى (وَ فى الأَرضِ آياتٌ لِلمُوقِنين) (ذاريات: 20) آيات الهى گاهى تكوينى و در عالم آفرينش است و گاهى آيات كلامى و تشريعى است كه براى هدايت بشر بر پيامبران نازل گرديده است. (قَد بَيَّنّا الآياتَ لِقوم يُوقِنوِن) (مائده: 50)، (نمل: 82)، (سجده: 24)، (جاثيه: 4 و 20)، (طور: 36)، (نمل: 14)
5. ربوبيت خداوند متعال (رَبُّ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ ما بَيْنَهُما إنْ كُنتُمْ مُوقِنين) (دخان: 7)، (شعراء: 24)، (انعام: 75)
با جمع بندى آيات مربوط به يقين، كه تنها بخشى از آن ها در اينجا بيان گرديد، به اين نتيجه مى رسيم كه آنچه در ظرف معرفت بشرى با وصف يقين تحقق مى يابد، وجود خداوند متعال آيات و اوصاف اوست. البته آيات تكوينى تنها از جهت آيه بودن و ربط به پروردگار موضوع يقين هستند، نه از حيث ذات خودشان. مثلا آمدن روز و شب يا رعد و برق آيات قدرت و حكمت و رحمت الهى است. اما قوانينى كه از ذات اين پديده ها و روابط ميانشان بر مى آيد، همچنين آثار و عوارض آن ها مى توانند مورد شناخت واقع شوند. اما اين شناخت به صورت ظنى است نه يقين و ممكن است اين قوانين در دانش بشرى دست خوش تحول و تكامل قرار گيرد، چنان كه تاريخ علم همين حقيقت را نشان داده است. اما با اين حال، يقين آور بودن اين آيات براى همه است حتى كسانى كه پس از مشاهده اين آيات آن را انكار مى كنند. چنان كه فرمود: (وَ جَحَدوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُم)(نمل: 14)
كاركردهاى علم
با توجه به ظنى بودن و تحول پذيرى دانش طبيعى اساساً دانش به چه كار انسان مى آيد؟ در قرآن كريم دو كاركرد عمده براى علم معرفى شده است: نخست معرفت الهى با ثمراتى كه در پى دارد. و ديگر تسخير طبيعت به منظور بهره بردارى مادى. در واقع علم هم حيات مادى را آباد مى كند، و هم مايه حيات معنوى است. (سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرضِ جَميعاً مِنهُ اِنَّ فِى ذالِكَ الآياتٌ لِقوم يَتَفَكَّروُن)(جاثيه: 13) و بسيارى ديگر از آيات شريفه قرآن.40
ادارك رابطه پيوسته ماده و معنا و دنيا و آخرت به صورت ظاهر و باطن41 اين دو كاركرد را همراه هم قرار داده است. اگر شناخت ظاهر عالم مؤمنانه وباطن نگر باشد، خود كليد گشايش ابواب بركات آسمان و گنجينه نعمات زمين است. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُرى ءآمِنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيْهِم بَرَكت مِن السَّماءِ والارضِ)(اعراف: 96) اين مطلب بدين ترتيب قابل تعليل است: يكم، همه علم از آن خداست و اگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود مى يابد.
دوم، عالم واقعاً و حقيقتاً الوهى است. اگر شناخت انسان غير از اين باشد، علم او در مقام نظر نادرست و بوده و در مقام عمل هم چنين خواهد شد و چندان كامياب نبوده و كارگر نمى افتد. پس اگر عالم را چنان كه هست، الهى بشناسيم و هر كدام از تجربه و حكمت و دين را در جاى خود و كنار هم بنشانيم و تمامى امكانات شناخت را به كار زنيم، آن گاه آثار علم از جمله تسخير و تسلط بر طبعيت و تنظيم روابط انسانى و تدبير جوامع بشرى بسيار شايسته تر تحقق مى يابد. چنان كه در مدت كمى پس از ظهور حضرت حجت (عج) كه حيات طبيه قرآنى تحقق مى پذيرد، دانش بشرى پيشروى چشم گيرى خواهد يافت.42
علت سوم آنكه، طبيعت شعور و شناخت داشته و به تسبيح ذات احدى مشغول است. به عبارت ديگر، لشگر خدا و در خدمت اوست.43 و در برابر علوم سكولار و كفرآميز فروتنى نكرده و منابع خود را بيرون نمى ريزد. در عصر ظهور، با رشد صحيح دانش همان گونه كه در روايات آمده، زمين گنجينه هاى خود را براى آن حضرت آشكار مى سازد.44
غفلت زدگى و تجاوزگرى از ويژگى هاى بارز علوم جديد يا علوم سكولار است. انسان با اين علوم در گام نخست روى آيت بودن و نشانگرى علم را به فراموشى سپرد و ساحت قدس الهى را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آيه (نَسُوا اللّهَ فَأنْسيهُم اَنْفُسَهُم)(حشر: 20) خويش را فراموش كرد و بر هستى خود تعدّى ورزيد و آن را به افكار و رفتار و آمال شيطان آلود، پس از آن به طبيعت و جوامع انسانى روى آورد و با غفلت از حقيقت و حقوق آن ها، تجاوزگرى را پيشه خويش ساخت. البته نبايد تنها به ابعاد آشكار خشونت علوم سكولار، به ويژه در عرصه توليد سلاح هاى كشتار جمعى توجه نمود بلكه ابعاد به ظاهر صلح جويانه و انسان دوستانه علوم جديد نيز در ذات خود جهالت و خشونت را به همراه دارد. استفاده لجام گسيخته از طبيعت به صورت منبع توليد و اندوختن انرژى به طور همزمان، كه خطرناك ترين علمكرد خشونت بار در برابر طبيعت است،45 از جهل و غفلت نسبت به حقيقت طبيعت برآمده و بزرگ ترين مشكل جهان معاصر يعنى بحران محيط زيست را به وجود آورده است.46
در رابطه با علوم انسانى تصور جاهلانه از انسان به عنوان يك ماشين موجب تجاوز قانونمند و مترقيانه اى بر انسان شده كه با نام صنعتى شدن جوامع، رشد شهرنشينى و از همه فريباتر، توسعه شناخته مى شود. حال آن كه، ثمره بزرگ آن اسارت انسان در كارخانه ها و نظام پيچيده شهرى جديد، بروكراسى و مقتضيات تمدن تكنولوژيك با همه تلخى ها و تاريكى هايش بوده است.47تعريف تازه تر از انسان، دوره جديدى از سلطه اطلاعات بنياد را براساس نظريه هاى جنگ روانى و تكيه بر نظريات علوم انسانى سكولار و استفاده از فناورى اطلاعات و ارتباطات رقم زده كه با تهديد و جنگ و تبليغات و ترويج مفاسد اخلاقى همراه گرديده است.48
اما قرآن با دعوت انسان به علم به معناى شناخت آيه اى كه خداشناسى و تدبّر در آيات الهى است، خودشناسى عرفانى و عالم شناسى ملكوتى را به انسان مى آموزد و راه شكوفايى و بهبود بهره بردارى از امكانات وجود خود، طبيعت و جامعه را به انسان مى نمايد.
آثار علم
1. كشف قوانين طبيعى: (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الحِسابَ)(يونس: 15)، (اسراء: 12)
2. توحيد ذاتى: (فَلا تَجْعَلوُا لِلّهِ اَنداداً وَ أَنْتُم تَعلَمون)(بقره: 22)، (آل عمران: 18)
3. تذكر و ياد پروردگار: (فَاِذا أَمِنتُم فَاذْكُروا اللّهَ كَما عَلَّمَكُم ما لَم تَكوُنُوا تَعلَمون) (بقره: 239)
4. عبادت و عبوديت: (إن تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ أنْ كُنتُمْ تَعلَمُون) (بقره: 184)، (بقره: 280)، (انفال: 27)، عنكبوت: 29) و 34)، (جمعه: 9)، (شعراء: 132)
5. توجه به آنچه نزد خداست: (إنَّما عِندَاللّهِ هُوَ خيرٌ لَكُم إِنْ كُنتُم تَعلَمُون) (نحمل: 95)
6. توحيد در مالكيت خداوند: (لِمَنِ الأرضُ وَ مَن فيها إنْ كُنتُمْ تَعلَمُون)(مؤمنون: 84)
7. درك حضور و تعظيم خداوند تبارك و تعالى: (هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيه إنْ كُنتُم تَعلَمُون)(مؤمنون: 88)، (علق: 14)
8. تسليم قضاى الهى شدن: (إنَّ اَجَلَ اللّهِ إِذا جَاءَ لاَ يُؤَخَّرُ لَو كُنتُم تَعلَمُون) (نوح: 4)
9. شناخت حق و باطل: (لِيَعلَمَ الَّذينَ اوتُوالعِلْمُ اَنَّه الحَقُ مِن رَبِّكَ) (حج: 54)، (حج: 62)، (بقره: 26 و 44)، (عنكبوت: 41)
10. درك حقيقت دنيا و آخرت: (وَ مَا هَذِهِ الحَيوةِ الدُّنيا اِلاَّ لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الآخرةَ لَهِىَ الحَيَوانُ لَو كانُوا يَعلَمُون)(عنكبوت: 64)
11. درك ارزش و عظمت خويشتن: (وَ لَبِئسَ ماشَروا بِه اَنفُسَهُم لَو كانُوا يَعلَمُون) (بقره: 102)، (حشر: 19)
12. ترك اصرار بر گناه: (وَ لَم يَصِّروا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُم يَعلَمُون)(آل عمران: 135)
13. خشوع: (اِنَّما يَخشَى اللّهُ مِن عِبادِه العُلَماءُ)(فاطر: 28) و (اسراء: 107 و 109)
14. اميد به رحمت پروردگار: (أمَّنْ هُوَ قانِتٌ ءَانَاءَالَّيلِ ساجِداً و قَائِماً يَحْذَرُ الأَخِرَةَ وَ يَرجُوا رَبِّهِ قُل هَلْ يَستَوِى الَّذينَ يَعلَمُونَ وَالَّذينَ لاَ يَعلَمُون) (زمر: 9)
15 و 16. تواضع و بلند مرتبگى: (يَا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اذَا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فى الْمجلِسِ فَافْسَحوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم و إِذا قيلَ...)(مجادله: 11)
اين موارد آثار و ثمرات علمى است كه با طرح جامع شناخت قرآنى حاصل مى شود و چنان كه روشن است همه جلوه هاى كمال انسانى را مى نمايانند و حكايت گر حيات حقيقى هستند. هم از اين رو، حضرت على(عليه السلام) فرمودند: «العلمُ حياةُ»49 و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز فرمودند: «العلمُ نورٌ و ضياءٌ يقذفُهُ الله فى قلوب اوليائه و نَطَقَ بِه على لسانهم.»50
احتجاج انبياء به علم
علم به معنا و مفهوم قرآنى نور و مايه حيات طيبه است كه در دعوت انبياء آشكار شده و آنان با علم بر مردم احتجاج مى نمودند. همچنان كه حضرت موسى(عليه السلام) در پاسخ فرعون كه پرسيد: (فَمَن ربُّكُما يَا مُوسى) (طه: 49) فرمود: (الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الأَرضَ مَهداً وَ سَلَكَ لَكُم فيها سُبُلا وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخرَجنَا بِهِ أَزواجاً مِن نَّبَات شَتَّى)(طه: 53) در اين آيه شريفه يكى از اعجاز علمى قرآن آمده كه آن تبيين زوجيت گياهان است.
همچنين در آيات 11 تا 20 سوره نوح احتجاجات آن پيامبر بزرگ بر امتش به صورت تبيين آيات طبيعى آمده كه مطالب علمى جالبى در جغرافيا، فيزيك و زيست شناسى دارد. از جمله در آيه 16 همين سوره مى فرمايد: (وَ جَعَلَ القمرَ فيهنَّ نوراً و جعلَ الشمسَ سراجاً.) خداوند براى ماه در آسمان ها نور قرار داد و خورشيد را در آن ميان چراغى فروزان كه نور مى پراكند نمود. سراج مشعل فروزنده اى است كه نور آن از خودش بر مى آيد. اما براى ماه كه فرمود: خداوند براى او نور قرار داده اين نور مى تواند از غير باشد. و نمى گويد كه ماه هم چراغ روشنگر است كه فروغ از خود دارد. و اين مطلب در آن روزگاران، كه هنوز علم بشرى آن را نيافته بود، در شمار اعجاز علمى قرآن كريم محسوب مى شود. بنابراين، علم به معناى قرآنى شرط هدايت و حيات آدمى است. و بدين سبب فراگيرى آن بر هر مسلمانى واجب است. همه نشانه هاى سعادت در شمار آثار علم به مفهوم قرآنى آن است.
اخلاق علمى در قرآن
1. دليل جويى: (اَمِ اتَّخَذُوا مِن دونِهِ ءَالِهَهً قُلْ هاتُوا بُرهانَكُم...)(انبياء: 24 / بقره: 111/ انعام: 143/ اعراف: 104 و 105 / مؤمنون: 117 / فاطر: 40 / قصص: 75 / نساء: 174 / انفال: 42).
2. لزوم رجوع به دانايان و پارسايان، چنان كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به عموى خويش فرمود: (يَأَبَتِ إِنّى قَدْ جَآءَنِى مِنَ العِلمِ مَا لَمْ يَأتِكَ فَاتَّبِعْنِى...)(مريم: 43) نحل: 43)، (انبياء: 7)
3. توجه و پرداختن به بهترين ها: (قُل لِعِبادِى يَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحسَنُ ...)(اسراء: 53)، (نساء: 125)، (زمر: 18)، (نحل: 125)، (اعراف: 145).
4. نياميختن حق و باطل: (يَا اَهلَ الكِتابِ لِمَ تَلبِسُونَ الحَقِّ بِالباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ) (آل عمران: 71)، (بقره: 42، 146)، (مائده: 116)، (اعراف: 169)، (غافر: 5).
5. ترك گفت و شنودهاى جاهلانه و غير قابل اعتماد: (وَ مِنَ النّاسِ مِن يَشتَرِى لَهوَ الحَديثِ لِيُضلَّ عَن سَبيلِ اللّهِ بِغيرِ عِلم...) (لقمان: 6)، (اسراء: 36)، آل عمران: 61 و 66)، (نساء: 157)، (حج: 3)، (انعام: 19)، (نور: 15)، (جاثيه: 24).
6. عمل صالح و پرواپيشگى از خشم خداوند: (إنْ تَتَّقُوااللّهَ يَجعَلْ لَكُم فُرقاناً...) (انفال: 29)، (حجر: 99)، (آل عمران: 130)، (عنكبوت: 69).
عوامل و آثار جهل
1. عوامل جهل
بى ايمانى: اگر انسان آگاهى هاى بسيارى هم داشته باشد بدون ايمان، در جمع بندى به خطا رفته و دچار كج فهمى مى شود. (قُلْ انْظُروا ماذا فِى السَّمواتِ وَالأَرضِ وَ مَا تُغْنِى الآيات وَالنُّذُر عَن قَومِ لاَ يُومِنُون) (يونس: 101)، (نجم: 29 و 30)، (منافقون: 3)، (روم: 53)، (انعام: 125) اعراف: 27)، (نحل: 104)، (فصلت: 44)
سستى در شناخت حق و عمل به آن: (لَقَد جِئْناكُم بِالحَقِّ وَلكِنَّ أَكثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُون) (زخرف: 78)
عجله از بزرگترين آفات علم و اسباب جهل است زيرا علم به حلم و شكيبايى نيازمند است (... وَ لاَ تَجعَلْ بِالقُرآنِ مِنْ قَبل اَنْ يَقْضى اِليكَ وَحيُه وَ قُلْ ربِّ زِدنى عِلْماً)(طه: 114)، (انبياء: 37)
استكبار: تاريخ نشان داده است كه وقتى انسان احساس توانمندى و بى نيازى مى كند، خود را بزرگ شمرده و به سركشى مى پردازد و به انكار آيات الهى و رفتار جاهلانه رو مى آورد. (وَ لَقَد مَكَّنّهُم فِيما إِن مَّكَّنَّكُم فيهِ وَ جَعَلَنا لَهُم سَمْعاً وَ اَبْصاراً و أَفئِدةً فَمَا أَغنى عَنهُم سَمْعُهُم وَ لاَ أَبصارُهُم ولاَ أفئِدَتُهُم مِن شَىء إِذ يَجحَدونَ بِآياتِ اللّهِ...)(احقاف: 26)، (جاثيه: 8 و 9)، (غافر: 56)، (نمل: 13 و 14)، (اعراف: 40)، (نوح: 17)، (مدثّر: 23 و 24)
سلطه پذيرى: سلطه گران براى حفظ حيات طبيعى سلطه گرانه خويش با پندارپردازى و ترويج مفاسد و ايجاد وحشت ساير مردم را در وضعيت سلطه پذيرى نگه مى دارند. اساس سلطه پذيرى بر جهل نهاده شده و نتيجه آن انكار آيات الهى به تبعيت از ستمگران است.
(وَ تِلكَ عادٌ جَحَدوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوا رُسُلَه وَاتَّبَعوا اَمْرَ كُلِّ جَببّار عَنيد)(هود: 59 و 97)
تعصب: (وَ كَذالِكَ اَرسَلْنا مِنْ قَبلِكَ فِى قَرْيَةِ مِنْ نَذير إِلاَّ قالَ مُترَفُوها اِنَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ انَّا عَلى ءاثرِهِم مُقتَدون)(زخرف: 23)، (احزاب: 67)، (بقره: 170)، (غافر: 83)، (مائده: 104)، (زخرف: 24)
تكيه بر حس محض: (فَقَالُوا اَرِنا اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتهُمُ الصعِقَةُ بِظُلمِهِم ...)(نساء: 153)، (بقره: 55 و 118)، (اسراء: 90 و 93)، (فرقان: 21)
2. آثار جهل
جدال جاهلانه: (وَ مِن النّاسِ مَن يُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَيرِ عِلم وَ هُدىً وَلا كِتاب مُنير) (حج: 8)، (آل عمران: 66)، (انعام: 119)، (احقاف: 23)، (اسراء: 36).
انكار حق: (وَجَحَدوا بِها وَاسْتَيقَنَتْها اَنْفُسُهُم ظُلماً و عُلُواً)(نمل: 14)، (اعراف: 77 و 79)، (فصلت: 17)، (نحل: 107 و 108)، (محمّد: 9)، (زخرف: 78)، (فتح:12)، (يوسف: 37)، (عنكبوت: 38).
پيروى از هوا و هوس كه به عنوان جامع علل مخالفت با پيامبران معرفى شده است: (فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فاعْلَم أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهوَاءَهُم وَمَن أَضَلُّ مِمَّن اتَّبَعَ هَوَئهُ بِغيرِ هُدًى مِنَ اللّهِ...) (قصص: 50)، (جاثيه: 23)، (بقره: 120)، (صاد: 26)، (انعام: 119)، (محمّد: 16)
نفى و اثبات هاى بى دليل: (هأَنتُم هؤُلاءِ حَاجَجْتُم فيَِما لَكُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحاجُّونَ فيَِما لَيسَ لَكُم بِهِ عِلمٌ والله وَ اللّهُ يَعلَمُ وَ أَنْتُم لاَ تَعلَمُون) (آل عمران: 66)، (غافر: 56)، (احقاف: 4)، (نمل: 111).
سطحى نگرى: (يَعلَمُونَ ظاهِراً مِن الحيوةِ الدُّنيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ غافِلون) (روم: 7)، (ملك: 10)، (يونس: 100)، (مائده: 58)، (يونس: 42)، (حج: 46)، (يوسف: 105).
پذيرش اطلاعات و اخبار سست و بى اساس: (إِنْ جائَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَاء فَتَبَيَّنُوا اِنْ تُصيبُوا قَوماً بِجَهالَةِ فَتُصبِحُوا عَلى مَا فَعَلتُم نادِمين)(حجرات: 6)
پيروى از ظن و گمان هاى بى پايه: (قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَياتُنا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ مَا يُهلِكُنا اِلاَّ الدَّهرَ وَ مَا لَهُم بِذالكَ مِن علم اِنْ هُم اِلاَّ يَظُنُّون)(جاثيه: 24)، (نجم: 28)، (يونس: 36)، (آل عمران: 154)، (انعام: 148).
نتيجه گيرى
علم بر آمده از كاربرد شايسته ابزار متعارف شناخت (تجربه حسى و عقل) و همچنين ايمان و تقواست. اگر انسان بنا بر طرح جامع شناخت كه قرآن كريم به آن هدايت فرموده، فراگيرى علم را اساس حيات خويشتن قرار دهد. هدايت الهى تداوم يافته و درهاى علم راستين، كه همانا شناخت آيه اى عالم است، به رويش گشوده مى شود و از آثار و كاركردهاى دانش بهره مند مى گردد. و اما اگر راهى غير از اين طى شود، اوهام نظام يافته ظرفيت آگاهى انسان را پر كرده، و سرچشمه نور و دانش و هدايت فرو بسته مى شود. در اين صورت آگاهى هاى انسان موجب گرفتارى ها و بحران هاى بى شمار و سهمگينى در زندگى فردى و اجتماعى مى گردد. همچنان كه جهان امروز با علوم سكولار به جاى بهشت در زمين جهنمى ساخته كه آتش جنگ و توطئه و ستم از جاى جاى آن زبانه مى كشد. و امروز ارمغان انقلاب اسلامى پاسخ او به پرسش هاى بى پاسخ انسان معاصر و راه گذر از بحران هاى موجود نهضت توليد دانش، افق رهايى از ظلمت زمان را نمايانده و چرخش تاريخ و تمدن به سوى نور را رقم مى زند.