معرفی مقالاتی در باب انسانشناسی صدرایی
«انسان شناسى شناخت حقيقت و واقعيت انسان، در مفهومى گسترده و عام است كه از طريق دانشها و معرفتهاى متعدد و متنوع با روشها و غايتهايى كه مورد نظر دارند، صورت مى پذيرد.»
در اين تعريف - اگر اجمالا مورد قبول واقع شود - دو قيدِ حقيقت و واقعيت ناظر به تفكيك ميان دو مقام در انسان شناسى است. انسان شناسى ناظر به حقيقت انسان، انسان را آنگونه كه بايد باشد ترسيم مى نمايد. اما انسان شناسى ناظر به واقعيت انسان، انسان را آنگونه كه هست تصوير مى كند.
ذكر روش ها و غايت ها مشعر بر اين است كه دانشهاى مورد نظر عليرغم وحدتشان در متعلَّق (انسان)، از حيث روش، رويكرد و غايت با يكديگر متفاوت اند. همچنين اين مطلب از سويى، حاكى از پيچيدگى و تو بر تويى موضوع است كه باعث گرديده تا مطالعه و پژوهش در خصوص آن به عنوان علمى ميان رشته اى (inter - disciplinary) تلقى گردد.
از نظر تاريخ فلسفه، دربارة نفس تا چهار قرن پيش فقط دو نظرية معروف وجود داشته است. افلاطون و عدة بسياري از فلاسفة باستاني آنرا حقيقتي مجرد از ماده و مستقل از آن ميدانستند و ميگفتند كه نفس يا روح، پيش از بدن موجود بوده و پس از آماده شدن بدن انسان به آن ملحق ميگردد و آنرا تا لحظة توانايي همراهي ميكند و پس از ضعف و مرگ بدن، بجاي ديگري بر ميگردد. در اين نظريه نفس در بدن همانند حضور ناخدا در يك كشتي است.
رابطه نفس و بدن از دیدگاه صدرا
پيش از بررسی اين مسائل براساس روانشناسی فلسفی ملاصدرا, لازم است نکاتی را در باب تلقی ملاصدرا از ماده که شامل بدن ميشود بيان کنيم. از نظر او ماده چيزی کدر و پايينترين مرتبة وجود الهی است و اگر چه دارای بهرهاي از وجود است اما آن بهره اندک و عبارت است از قابليت برای وجود اشيائی که به او افاضه ميشوند و با او متحد ميشوند مانند اتحاد ماده و صورت در وجود و اتحاد جنس و فصل در ماهيت. نفس چون دارای نوعی وجود است, از اينرو دارای نوعی شناخت, اراده و قدرت است که اوصاف وجودند و ملازم او هستند هر جا که تحقق داشته باشد و هر طور که تحقق يافته باشد؛ زيرا وجود از يک سنخ است. بنابرين ماده بر حسب بهرة ضعيفی که از وجود دارد, دارای نوعی آگاهی است. براساس اين تلقی, ماده يا بدن چيز بيجان و منفعلی نيست که صرفاً تحت فشار علت فاعلی باشد بلکه ادنی مرتبة وجود دارای هدف و ميل است. اين تلقی از ماده تا حدی ارسطويی است که ملاصدرا آن را براساس حکمت متعالية خود اصلاح کرده است. از نظر ارسطو نيز کيفيات ذهنی حال در هر مادهای هستند. ارسطو غايت شناسی و غايتمندی را در همان حوزههای مورد نظر ملاصدرا ميبيند.

