براى فراهم شدن زمينه مناسب بحث منطقى درباره توليد دانش، بايد مبادى تصوريه آن از جمله مفهوم علم كاويده شود. بشر معاصر به اميد ساختن بهشت زمينى با تكيه بر شناخت طبيعت و غفلت از پايه هاى معنوى تفكر و تمدن به پيش رفت، اما امروزه با توجه به توسعه علوم گوناگون با بحران هاى بيشمارى دست به گريبان است. با پيروزى انقلاب اسلامى و احياى انديشه پوياى دينى، مبانى تازه اى براى توليد دانش و تحقق تمدن اسلامى ظهور نمود; هم از اين رو، پرسش از حقيقت علم در نظر قرآن، كه در اين كتاب آسمانى بر آن تأكيد فراوان آمده، ضرورى مى نمايد.در اين مقاله با شرحى از نظريه «طرح جامع شناخت در قرآن» پايه ها و پيامدهاى علوم جديد نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، كه حاصل همنهادى حس، تجربه، ايمان، خرد و تقواست، تبيين مى گردد.

مقدّمه

انقلاب اسلامى موجب توجه جهانيان به دين و آثار حيات بخش آن در جوامع بشرى گرديد. اين در حالى بود كه ابرقدرت هاى غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران هاى جدّى مواجه بودند. حيات و تمدنى كه آن ها بر پايه علوم سكولار پى ريزى كرده بودند، به بن بست هاى جدّى رسيده بود به گونه اى كه گذر از آن ها غير ممكن مى نمود و حتى تا به امروز هم نه تنها گريز گاهى نيافته اند بلكه پس از فروپاشى ابرقدرت شرق، بحران هاى بيشترى پيش روى دنياى غرب ظهور نمود. اين همه آشفتگى و سرگردانى همه ناشى از تفسير و برداشت نادرستى است كه دنياى غرب از انسان دارد: انسان موجودى معنوى و خليفه خداوند روى زمين است و همه شئون حيات و هستى او بايد با ملاحظه اين حقيقت پرورش يابد. دانش بشرى نيز از اين قاعده بيرون نيست. اگر دانش بر پايه مبانى معنوى يعنى انسان شناسى الهى و جهان بينى دينى بنيان نهد، نردبان ترقّى و شكوفايى آدمى در حيات فردى و جمعى مى گردد. در اين فضا انسان مى تواند از همه امكانات معرفت شناختى خود در شناخت و تصرف عالم استفاده كند. در غير اين صورت، دانش در حقيقت اوهام نظام يافته اى است كه همچون پلكانى سست خواهد بود و با اينكه ممكن است انسان را چند گامى پيش راند، به بالا برد، اما او را به سختى بر زمين خواهد كوفت.

انسان عصر مدرنيته با رويكردى اين جهانى به حيات و تمدن خويش راه دوم راپيش گرفت و با سراب علوم سكولار در حسرت بهشت زمينى و رؤياهاى عصر روشنگرى درماند.

انقلاب اسلامى در دوران درماندگى و ظهور تناقضات و چالش هاى مدرنيته، پديد آمد و طرحى ديگر براى حيات و تمدن بشر پيشنهاد كرد. براى تبديل فرهنگ اسلامى به يك تمدن پويا، بايد ارزش هاى فرهنگى را بسان روحى در كالبد ساختار مادى تمدن اسلامى دميد. اين حلقه واسط، كه نرم افزارى براى سخت افزار تمدن است، چيزى جز دانش نيست.

 

بى ترديد دانشى كه نرم افزار تمدن اسلامى است، از دامن ارزش هاى فرهنگ متعالى آن برمى آيد و مفهوم و ماهيتى غير از دانش سكولار دارد. در اين پژوهش مى كوشيم تبينى از اين مفهوم ارائه نمايم.مبانى فلسفى، كاركردها، حوزه يقينيات و مظنونات، اخلاق و آثار علم مباحثى است كه در اين مقاله پى گيرى مى شوند.

ضرورت اين پژوهش

ورود به هر بحثى نيازمند تعريف و توضيح مبادى تصورى آن است. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت توليد علم» تعريفى شايسته ارائه نشود چه بسا گروهى از درك ضروت آن باز مانده، پرسش هايى در اصل موضوع روا دارند. روشن است كه امروزه دانش در مراكز علمى و تحقيقاتى جهان در حال توليد است، از اين رو، بايد سعى كرد راه پيموده آن ها را طى كنيم تا به آن ها رسيده و سهمى از توليد دانش را به خود اختصاص دهيم. حتى بسيارى از توليدكنندگان دانش امروز دنيا، ايرانى ها هستند، كه در كشورهاى توسعه يافته مشغول پژوهش اند. شايسته است با فراهم كردن شرايط مناسب راه بازگشت آنان به وطن هموار گردد.همه اين سوء تفاهم ها از ابهام در مفهوم «علم» در عبارت «توليد علم» برمى خيزد.

انسان معاصر با رويكرد اين جهانى1 به دانش، بناى شكوهمند و مهيب عصر جديد را برافراشت. پس از عصر نوزايى (رنسانس) توجه يك سو نگرانه انسان غربى به خود و توانايى هايش موجب محجوب شدن او از ساير حقايق و فروبستگى ساحت قدس گرديد و با تكيه بر اين استعدادهاى ناشكفته، شعار خرد، طبيعت و پيشرفت را سر داد2 و پرنده بلند پرواز انديشه را در حصار اين جهانى حيات طبيعى غافلانه به بند كشيد.

در آستانه دوران تجدّد، اندكى بيش از دو سده پيش، حس و تجربه، رسماً، تنها راه دانش پنداشته شد و هر علمى غير از اين را مردود و مرده انگاشتند و به اتهام اوهام و افسانه بودن، بى اعتبار شمردند.

اما امروز با پيشروى شتابزده، هوسناك و كوركورانه دانش سكولار كاركردهاى اصيل و سازنده آن از دسترس انسان دور افتاده و در موارد بسيارى تباه گر انسانيت و آمال متمدنانه بشرى و حتى تهديدى جديد براى آرامش و امنيت شده است.3

علاوه بر اين، مشكلات آشكار، از نظر انديشمندان و در لايه هاى ژرف تر نيز معضلات جدّى سر برآورده و مبانى دانش جديد در حوزه مطالعات فلسفى اساساً متزلزل شده است.4 پرسش ها و پاسخ هاى كوته نظرانه از چيستى علم، طولانى و ملال آورده شده و بسيارى از مكاتب در اين وادى جز حيرت نيفزوده اند. در اين گرداب پر حادثه، قرآن عظيم رشته هدايتى است كه از دست يازيدن بدان اميد نجات مى رود و چه بسا براى انسان نسيان زده معاصر چاره اى جز «ذكر مبين» نباشد.

امروزه به اقتضاى گسترش علم، شعبه ها و شاخه هاى فراوانى از آن برآمده و هر كدام از اين شاخه ها بسيار سترون گرديده است. اصل روشْ شناختى تقسيم5 براى حل مسائل و پاسخ يابى پرسش ها به وسيله تجربه و عقل جزئى، چنان سيطره منحصرى يافته و حجاب درك صورت و معناى كلى عالم شده است، كه فقط پى گيرى و تعمق در يكى يا دو رشته از علوم جديد، يگانه راه و تنها لازمه معقول عالم شدن انگاشته مى شود.

در اين راه كه سرانجام آن به بحران علم رسيده است، نه تنها دانش از فلسفه و فلسفه از دين و معنويت جدا شده بلكه خود علم شرحه شرحه و هزار پاره گرديده و موضوعات در علوم گم گشته6 و علم جديد به حالت احتضار افتاده، به صورتى كه وقتى انسان به اندوخته هاى آگاهى خود نظرى دقيق و عميق مى افكند، در اين ترديد مى ماند كه آيا به راستى حقيقت علم چيزى است كه او يافته است؟ در اينجا بايد توجه داشت كه علم غير از اطلاعات است. اطلاعات، مجموعه آگاهى هاى پراكنده اى را گويند كه به سامان و جهت دار نيست، اما علم سامانمند و جهتمند بوده و در ارتباطى منطقى، پيوسته، هدايت آور وروشنگر است.

چيستى علم در قرآن

قرآن شريف در طرح جامع شناخت، افزون بر اينكه به مطالعه پديده هاى طبيعى و انسانى با استفاده از حس و تجربه تأكيد مىورزد، اين ادارك را به تدّبر و خردورزى پيوند زده و در نهايت اين آگاهى ها را در آغوش دين مى افكند و با توجه دادن به ژرفاى الهى پديده هاى عالم در رابطه با پديد آورنده، دانشى بر آمده از حس و تجربه و خرد و ايمان و پرهيزكارى را در راه تعالى و شكوفايى فراروى انسان مى نهد.

تعبيرى كه شهيد مطهرى براى ماهيت دانش از نظر قرآن برگزيده، «شناخت آيه اى» است،7 كه بر مبناى آن همه عالم آيت و علامت حق تعالى است. علّامه جعفرى آن را «شناخت تذكرى» ناميده است.8 بدين سان، طرح جامع شناخت در قرآن با دعوت انسان به مطالعه تاريخ، طبيعت و خود انسان راه كشف آيات و آثار الهى را مى گشايد. تا افزون بر گسترش سطح دانش در شناخت روابط اين جهانى، ميان پديده ها به گشايش لايه هاى ژرف آگاهى انسان از طريق درك رابطه پديده ها و نشانه ها با معناى بنيادين هستى دامن بزند و انسان را در مسير صلاح و فلاح سير دهد.

علّامه طباطبائى مفهوم علم را در ادبيات قرآن چنين تعريف كرده: «اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از يقين به خدا و آيات او»9 و در جاى ديگر نوشته است: «قرآن مجيد به اين علوم دعوت مى كند به اين شرط كه به حق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهان بينى حقيقى را كه سرلوحه آن خداشناسى مى باشد، در بر داشته باشند وگرنه علمى كه انسان را سر گرم خود ساخته از شناختن حق و حقيقت بازدارد، در قاموس قرآن مجيد با جهل مرداف است.»10 همچنين غزالى در احياء العلوم و فيض كاشانى در محجه البيضا علم را اين تعريف كرده اند: «العلم و قد كان يطلق ذلك على الله تعالى و بآياته و افعاله فى عباده و خلقه.»11

 

محققان تلاش هاى فروانى براى تدوين نظريه علم در قرآن نموده اند،12 اما بايد توجه داشت كه در قرآن كريم واژه «علم» به صورت جمع به كار نرفته; زيرا علم يكى بيش نيست و آن شناخت حق تعالى و آثار و آيات بى كران اوست كه در آفاق وانفس پراكنده شده و جلوه نموده است، و شالوده آن شناخت آيه اى است كه همه امكانات ادراكى انسان را براى تأمين و نيل به هدف خلقت سازمان دهى مى كند و انسان را نظراً و عملا به پيش مى برد; «قرآن كريم از علم و يقين به عنوان هدف آفرينش ياد كرده و اين در حالى است كه از عبادت به عنوان هدف وسط ياد شده است، زيرا در سوره "الذاريات" مى فرمايد: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إلاَّ لِيَعبُدُونِ)و در سوره مباركه «حجر» مى فرمايد: (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَاتِيَكَ اليَقيِنُ)به اين معنا عبادت گرچه هدف است ليكن هدف برتر همان يقين، يعنى شناخت مصون از اشتباه و دگرگونى است.»13

مفهوم جهل

همان گونه كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علم را با عقل تعريف كرده اند] «العالم عقل عن الله»[ و عقل در حديث معروف «جنود عقل و جهل» با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده و معرفى گرديده است، جهل نيز نه تنها كژى و كاستى در شأن نظرى انسان را بيان مى كند بلكه نامى است براى ناراستى هاى رفتارى و اخلاقى. در حقيقت علم و جهل هر دو بر پاره اى از مصاديق نظرى و عملى دلالت دارند. پس جهل افزون بر نادانى به اصطلاح امروزى به معناى نادرستى نيز مى باشد و در حقيقت وصفى براى نوعى شخصيت است كه خصوصيات شناختى و رفتارى فرد را توصيف مى كند.

ابزار تحصيل دانش

علوم جديد تنها، با استفاده از حس و تجربه پيش مى رود و بر اين مبناى روش شناختى بنا نهاده شده است. با پيدايش تزلزل در اين بنيان سست و نادرست پس از اثبات گرايى، ابطال گرايى و بعد اقسام مكاتب نسبى گرايى در روش شناسى علوم جديد راه يافت14 و خاكستر شكاكيت بر پيكر آن نشست. اما قرآن مجيد با تعريف مسئوليت همه ابزارهاى شناختى انسان، بنايى نستوه را پديد آورده كه تاب حمل علم را تا افق هاى بى كران دارد. (اِنَّ السَمْعَ والبَصَرَ والفُوادَ كُلُّ اوُلئِكَ كانَ عَنهُ مسئُولا.)(اسراء:36)

بنابراين نه تنها حواس، شنوايى و بينايى، بلكه قلب (عقل) نيز هر كدام مسئوليت خود را داراست. اين مضمون در آيات ديگر نيز تكرار شده است، از جمله در آيات 78 سوره مؤمنون و آيه 78 سوره نحل، كه در پايان اين دو آيه بر لزوم شكرگزارى براى نعمت شنوايى و بينايى و انديشيدن تأكيد شده و بى ترديد شكرگزارى شايسته از نعمت هاى الهى، استفاده مناسب از آن هاست.

در اينجا بيان دو نكته لازم است: اولا، اينكه قرآن مجيد خصوصيتى براى سمع و بصر قائل شده كه چه بسا براى استفاده بيشتر از اين هاست. اما به هر حال ساير حواس ظاهرى را در راه شناخت بى فايده ندانسته و در مواردى ديگر از ارزش معرفتى آن ها سخن گفته است. مثلا درباره بويايى در ماجراى رسيدن بوى پيراهن يوسف به حضرت يعقوب (يوسف: 94) و در مورد حس لامسه در آيه هفتم سوره انعام و از حس چشايى در سوره اعراف آيه 22 سخن به ميان آورده است.

دومين مطلب اينكه فؤاد يا قلب، كه در تكميل عملكرد حواس ظاهرى در آيات مذكور از آن ياد شده است، كارهاى ويژه اى از قبيل انديشيدن، دقيق دانستن و فهميدن دارد. امام صادق(عليه السلام) در حديثى بدان اشاره فرموده اند.15 چنان كه قرآن كريم نيز در آيات 46 سوره حج و 179 سوره اعراف بدان اشاره دارد. از سوى ديگر، قلب يا فؤاد جايگاه ايمان نيز هست، چنان كه خداوند متعال فرمود: (اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبِهِمْ)(انفال: 2) و در جاى ديگر خطاب به اعراب فرمود: (وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فى قُلوُبِكُمْ) (حجرات: 14) بدين ترتيب، طرح جامع شناخت در قرآن، ايمان را كنار عقل و حواس ظاهرى قرار داد. و حاصل ادارك حسى و فهم عقلى را وقتى علم مى داند كه در قلب همنشين ايمان شود و صبغه الهى گيرد. در غير اين صورت، ادراكات حسى براى مردمان بى ايمان بى فايده است: (اُنْظُروا ماذَا فى السَّمواتِ وَالأَرض وَ ما تُغْنِى الآياتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوم لاَ يُومِنُون)(يونس: 101) آيات كه در اينجا مطلق ذكر شده، افزون بر آيات قرآن و نشانه هاى انبيا، شامل آيات آفاقى و عالم آفرينش نيز مى شود كه تنها براى اهل ايمان به درستى قابل درك و دريافت است. اين قلب سليم است كه مى تواند جهان و انسان و ارزش هاى آن دو را بشناسد و بس.16

از امكانات شناختى آدمى حواس ظاهرى و عقل و ايمان را برشمرديم كه دو مورد آخر در قلب جمع اند. تقوا و عمل صالح ابزار ديگرى است كه در قرآن و احاديث بدان اشاره شده است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هر گاه آيه شريفه (وَ مَا يَعْقِلُها اِلاّ العالِمُون)(عنكبوت: 42) را تلاوت مى كردند، مى فرمودند: «العالمُ الَّذى عَقَلَ عَن اللّهِ فَعَمِلَ بِطاعَتِه وَاجْتَنَبَ سَخَطَه»17 در اينجا نبايد پنداشت كه پرهيزگارى و نيكوكارى ثمره علم است. هر چند كه از جهتى چنين مى باشد; زيرا علم و عمل هر دو ذومراتب اند و با ملاحظه مرتبه اى از علم مى بينيم كه سطوحى از عمل صالح سبب و علت آن و بخشى ديگر ثمر و معلول آن است.

چنان كه خداوند متعال فرمود: (اِتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمْكُمُ اللّهُ)(بقره: 282) و در آيه 130 سوره نجم، رو گرداند از ياد حق تعالى را نتيجه نادرستى و سستى دانش اهل دنيا بر مى شمارد.

ممكن است در اينجا گفته شود كه نبايد ايمان و تقوا را با مقوله دانش كه بر آمده از حواس و در نهايت خرد است، به هم آميخت. در پاسخ مى گوييم: اگر منظور مسائل و قوانين خُرد علوم است، مثل قانون نسبيت عام يا خاص و يا قوانين نيوتن، اينها اطلاعات خوبى است و ارزشى در خور خويش دارد. اما همين امور زمانى علم است كه انسان را از كشف علل ظاهرى به علت حقيقى سير دهد و ابعاد اساسى هستى شناختى پديده ها را آشكار سازد و درك او را از عالم ارتقا بخشد و در زندگى و رفتار انسان تأثير هدايت گرانه اى بگذارد. همچنان كه پيامبران اين گونه از علم بهره مى بردند.

چنان كه اين اطلاعات با اعراض از ياد پروردگار همراه شود و علل ظاهرى را به جاى علت حقيقى بنشاند و حقيقت هستى پديده ها را در غبارى از پندارها فروتند، آن گاه همين اطلاعات تماماً جهل خواهد بود. جهل هم به معنايى كه ما امروز از آن منظور نظر داريم و هم معنايى كه در عهد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از آن اراده مى شد; يعنى انحراف در رفتار و زندگى و اخلاق.