هوشیاری و ناهشیاری در اسلام
هشیاری و ناهشیاری واژه های هستند که اولین بار زیگموند فروید همراه با نظریه ی خود آن هارا وارد روان شناسی کرد.که خود موج جدیدی از مخالفان و موافقان را بر انگیخت.که از سرآمد این مخالفان می توان رفتارگرایان را نام برد،رفتارگرایان رادیکالی مانند واتسن و اسکینر بر این باور بودند که سخن گفتن از هشیاری و ناهشیاری به طور کلی امری منسوخ و بیهوده است.و آنان آدمی را نتیجه ی محرک های محیطی و تداعی ها و شرطی شدن ها ی رفتار می دانستند،البته مخالفت با وجود ذهن ناهشیار فقط مختص به روانشناسان و رفتارگرایان نبود برای مثال ژان پل سارتر در اثرش به نام هستی و نیستی تصور یک ذهن ناهشیار را به مثابه ی چیزی بی معنی و مبتنی بر کوشش برای فرار از مسئولیت در قبال اعمالی توصیف می کند که فرد آزادانه برگزیده است.در مقابل روانکاوان ریشه ی این مخالفت ها را مقاومت ذهن هشیار (و استفاده از مکانیزم های دفاعی) برای مواجه با ذهن ناهشیار خود نامیده اند.
با وجود همه ی این اختلاف نظرها در مورد ناهشیار هیچ یک از روانشناسان و فلاسفه (به جز رفتارگرایان رادیکال)در مورد هشیاری انسان کوچکترین تردیدی روا نمی دارد(هرچند که در بعضی نظریه ها این مفهوم پررنگتر و در بعضی کمتر به پشم میآید)و آن را فقط مختص گونه ی انسان می دانند برای مثال روانشناسان تکاملی هشیاری(یعنی آگاهی از خود)را محصول آخرین حلقه ی تکامل می دانند که به انسان به ارث رسیده است و تنها تفاوت انسان را با دیگر نخستی ها در آن می دانند.اما هدف ما یافتن پاسخی بر این پرسش است که آیا اسلام و آموزه هایش وجود امر ناهشیار در آدمی را تایید می کند؟و اگر آموزه های اسلامی بر این مطلب صحه می گذارند آیا محتوای آن مشابه محتوای ناهشیار فرویدی است؟
انسان از بدو تولد نسبت به محیط خود دنیای خود والذینش و حتی خودش ناآگاه است.اما به مرور زمان با رسش سیستم های عصبی کودک (توانایی دیدن و شنیدن و هماهنگ شدن سیستم دیداری با شنیداری کودک)و رسش وی طرحواره هایی هرچند خام از محیط در ذهن وی نقش می بندد.و به مرور زمان در برخورد بیشتر با واقعیت دست به اصلاح آنان می زند،این روند در دوران بلوغ منجر به مهم شدن من می شود در صدد شناختن خویش و توانایی هایش بر می آید و این زیربنای شکل گیری خودآگاهی در فرد است.اما باید در اینجا یاد آور شد که هر انسانی به طور بالقوه هشیار یا خودآگاه است اما بالفعل کردن این استعداد ذاتی نیازمند زمان تفکر و تجربه ی خود فرد است.به طور طبیعی با افزایش سن میزان خودآگاهی فرد (یک فرد سالم)باید بیشتر شود،یعنی میزان کنترل برخود و افعالش افزون شود و اساسا در اسلام ادم پخته آدمی است که بیشترین میزان خودآگاهی را دارد.
ملاصدرا در کتاب اسفار خویش اعمال نفسی را به دو دسته تقسیم نموده:اعمال طبیعی و اعمال اختیاری و معتقد است که اعمال طبیعی غالبا به صورت ناهشیار در فرد صورت می گیرد در حالی که اعمال اختیاری را مسبوق به علم و اراده ی خاصی از نفس می داند.وی معتقد است که هیچ امر خارج از هشیاری از نفس صادر نمی گردد در حقیقت وی ناهشیاری را هم داخل در هشیاری ئ از جنس آن می داند.
در حقیقت ملاصدرا هم بر این باور است که انسان می تواند به همه ی جنبه های شاکله ی خویش حتی اعمال طبیعی خود هشیار و خودآگاه باشد (برخی از مرتاضان هندی از طریق مخالفت هوای نفس می توانند بر فعالیت های سمپاتیکی بدن خویش تسلط یافته و در آن دخل و تصرف کند مثلا خود را به نوعی مرگ نزدیک کند در حالی که این کار از قدرت انسان عادی خارج است.)
اساسا تمام آموزه ها و مناسک اسلامی در جهت یافتن این خودآگاهی استهمانطور که فراوان در آیات و روایات به یافتن خود و خودآگاهی امر شده و حتی آن را انفع المارف دانسته اند.حضرت علی (ع) می فرماید:«عجبت لمن ینشد ضالته کیف لا ینشد نفسه» در شگفتم از کسی که چیزی از خود را گم می کند و در جست و جویش بر می آید و خود را گم کرده اما جست و جویش نمی کند.
اساسا هدف هر شناختی یافتن آگاهی است اما در اسلام آگاهی که خودآگاهی را به همراه ندارد مذموم است.اسلام همیشه انسان را هشیار خواسته است و حتی برای لحظه ای ناهشیاری وی را برنمی تابد.برای مثال گوش سپردن به موسیقی را ناروا دانسته زیرا آدمی را به وادی ناهشیاری کشانیده و از تسلط بر نفسش باز می دارد.مسعودی در «مروج الذهب» می نویسد:در زمان عبدالملک یا یکی دیگر از خلفای بنی امیه که لهو و موسیقی بسیار رایج شده بود به خلیفه خبر دادند که کنیزکی با ساز خود هوش از دل همه برده خلیفه وی را به بارگاه خویش خوانده و از وی خواست تا با سازش برای وی هنرنمایی کند.خلیفه با شنیدن صدای ساز وی آنچنان مدهوش شده بود که خود را چهار پایی می یابد و از حاضرین می خواهد که روی وی بنشینند!
گاندی در کتاب این است مذهب من چنین می گوید:در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد و آن شناسایی ذات (نفس) خود است هرکس خود را شناخت دیگران را شناخته و هرکس خود را نشناخت هیچ چیز را نشناخته است.در دنیا فقط یک نیرو و یک آزادی و ویک عدالت وجود دارد و آن نیروی حکومت بر خویشتن است هرکس بر خود مسلط شده بر دنیا نسلط شده است،در دنیا فقط یک نیکی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران مانند دوست داشتن خویش است.به عبارت دیگر دیگران را مانند خود انگاریم.باقی مسائل تصور و وهم و عدم است.
بررسی محتوای ناهشیار در اسلام
ابتدا لازم به ایجاد تفریقی بین ناهشیاری در اسلام و ناهشیاری فرویدی است.فروید ناهشیار را انبار خاطرات ترس ها و عقده های واپس زده (غیر قابل حمل)می داند که از ورود به هشیاری به صورت طبیعی و بدون سانسور محروم و ناتوان اند.از نظر گاه فروید ناهشیاری عامل اصلی تمام بیماری های روانی انسان است،و هر انسانی پس از مواجهه با ناهشیار خویش (به تعبیر فروید)خود را حیوانی ناتوان و سراسر از تعارضات و تمایلات پست سرکوب شده می بیند در حالی که محتوای ناهشیار در اسلام (با کمی تسامح)کاملا متفاوت با ناهشیار فرویدی است.(از دید اسلام)عنصری نمی توان یافت که تکریم بخش وجود انسانی نباشد،انسانی که در سوای ناهشیار خود قدم می گذارد آنقدر از یافتن خود گمشده ی خویش سرمست می شود و به چنان کرامت نفسی دست می یابد که حتی تمام دنیارا با همه ی بزرگیش با وجود خویش برابر نمی یابد و یا حتی در سخیف ترین شکلش انسان ضعف ها و ناتوانی های خویش را می شناسد،شناخت توانایی های خویش و یافتن سرچشمه ی وجودی خویش به حلو فصل ضعف ها و تشنج های روحی می پردازد.
و باید متذکر شد که امری که به خودآگاه راه یافته است دیگر به ناخودآگاه نمی رود بلکه فراموش می شود از این روست که خداوند در سوره ی حشر آیه 19می فرماید:
و لا تکونو کاالذین نسوا الله ،علامه طباطبایی ذیل این آیه نسی را این گونه تعریف می کند:«نسیان و نسی هم به معنی فراموش کردن است و هم اهمال و بی اعتنایی ،راغب می گوید:نسیان آنست که انسان محفوظ در ذهن خود را از یاد ببرد بواسطه ی ضعف قلب یا غفلت»در حقیقت این گونه بیان که انسان زیانکار فراموشکار است خود ناظر به این مطلب است که انسان روزی خودآگاه بود و اکنون به طور بالقوه از این تواناییبرخوردار است،زیرا از واژه ی فراموشی استفاده کرده در حالی که می توانست از جاهل و یا ناآگاه نسبت به خویشتن یاد کند.و یا این مطلب که حضرت رسول (ص)حتی در خواب هم هشیار بودند صحه می گذارد بر این مطلب که بزرگترین شخصیت های اسلامی هشیارترین آنان نسبت به خود و دیگران است.