به یکی گفتند سه  تا دروغ بگو،گفت:دانشگاه آزاد اسلامی.

من می گویم اگر این نام برای دانشگاه آزاد مملکتمان دروغ است،این که بگوییم دانشگاههای سراسری  این مملکت اسلامی اند و در راستای اهداف انقلاب این مردم، هستند ،دروغی بس شاخ دارتر و سنگین تراست.وانگهی آن دانشگاه ،آزاد است و وابسته به دولت نیست و مدیریتش دست بعضی ها بوده،و بیشتر از این ،ازآن انتظار نمی رود،اما این یکی(دانشگاه سراسری)دارد با پول نفت دولتی می گردد.روزانه حداقل پنجاه هزار تومن برای هر نفرمان که دانشجو باشیم از پول بیت المال جمهوری اسلامی، دارد خرج می شود.اما این روزانه پنجاه هزار تومن و هفته ای دویست تومن و ماهی هشتصد تومن و...مثل خود نفت در ماشین غول پیکر دانشگاه ترجمه شده ی غرب، می سوزد و دود می شود می رود به هوای این مملکت و مسموممان می کند.از آن بچه ی تازه به دنیا آمده مسموم می شود تا الی آخر.اما مسمومیتش دائمی است،موقت نیست،درمانش به این سادگی ها نیست.وقتی سنگ بنای اقتصادمان،جامعه شناسیمان،مدیریتمان،و از همه مفتضح تر، روانشناسی و انسان شناسیمان بر اساس نظریه های جورواجور و متحدالریشه ی غربی است،مسمومیت به عمق وجود و جامعه و مملکتمان رسوخ می کند.

آخر کدام انسان عاقل(بمعنی واقعی کلمه) این حکم کلی را داده است که علوم انسانی برآمده از فکر و تجربه اندیشمندان غربی(غربی نه بمعنای غرب مکانی بلکه بمعنای دانشمند تجربه گرا و سکولار)،در پارادایم پوزیتویستی و ملحد برای علم، می تواند در جامعه ای که آرمانش پیش رفتن به سوی استقرار حکومت اسلامی است،مصداق داشته باشد؟ و باز کدام انسان عاقلی معتقد است که نظریه ،از پیش فرض ها و ایدئولوژی های نظریه پرداز مستقل است؟ و کدام عقلی حکم می کند که نظریه فلان دانشمند درباره ی انسان،سلامتی و بیماری اش و راه رسیدن به بهزیستی اش،برای یک مسلمان یا یک ایرانی کاربرد دارد درحالی که آن دانشمند از این عالم فقط به آنچه می بیند و حس می کند اعتقاد دارد، و میدان دید عقلش از هفتاد هشتاد سال عمر انسان در این دنیا فراتر نمی رود.و در حالی که آن دانشمند حتی بعضا خدا را هم منکر است.و اگر حرف از دین می زند،تنها به عنوان دستاویزی است برای بهبود حال مریضش.مثل قرص مسکن...

آنوقت است که مسمومیت ریشه می دواند.

در وسط این مملکت که مردمش بیش از سی،سی و پنج سال نیست که به خاطر استقرار جمهوری اسلامی قیام کردند و آدم ها قربانی کردند،یک جزیره بزرگ شکل می گیرد به اسم دانشگاه.از نوع مسمومش.مسموم با علوم ترجمه شده از فرهنگی که هیچ سنخیتی با فرهنگ و دین و نظامشان ندارد.وحالا اگر این بود وفقط همین،باز اوضاع خیلی وخیم نبود.متاسفانه و بدبختانه این جزیره،به مرور با سرزمین اطرافش ارتباط می گیرد و آنگاه است که سم رسوخ می کند به جان جامعه مان.و نتیجه می شود جامعه ی غرب زده.بلاتکلیف.نه غربی و نه شرقی.می شود چیزی که الان هست. تکلیفش با خودش معلوم نیست...می خواهد برود به سمت دینی شدن،اسلامی شدن اما از طرفی دست و پایش همراه نیست ،به سمت مخالف کشیده می شود...

و نتیجه می شود کند رفتن به سمت آرمان...به سمت هدف...